در سال 247 ه در شب چهارشنبه متوكل عباسى ملعون ، به دستور فرزندش به قتل رسيد. مدت خلافت او 14 سال و ده ماه و عمر نحسش 41 سال بود(670).
متوكل بعد از واثق ، در سال 232 ه به خلافت نشست . در ايام او لهو و لعب و طرب ، مخصوصا در مجلس او بسيار بود. او مردى خبيث السيره بود و چنانچه امير المؤ منين (عليه السلام ) فرموده بود، كافرترين آل عباس بود. عمرو بن فرج را والى مدينه و مكه كرد، و او به مردم دستور داده بود كه كسى به آل ابى طالب احسان نكند، و اگر كسى كوچكترين احسانى كند سخت عقوبت خواهد شد، به حدى كار بر علويين تنگ شده بود كه لباسهاى زنان علويه كهنه و پاره شده بود و پيراهن سالمى را براى نماز به نوبت مى پوشيدند، و نخ ريسى مى كردند، تا متوكل به درك واصل شد.
از اعمال زشت و پست متوكل اين بود كه هميشه و در همه جا امير المؤ منين (عليه السلام ) را به بدى ياد مى كرد، و به آن حضرت جسارت مى كرد. او 17 بار قبر مبارك حضرت سيد الشهداء (عليه السلام ) را خراب كرد، ولى دوباره بنا شد. متوكل در راه زيارت آن حضرت دست قطع مى كرد و زوار را مى كشت .
به خاطر جسارتهايى كه متوكل در مجلسى به امير المؤ منين (عليه السلام ) كرد، منتصر پسرش در شب چهارشنبه سوم يا چهارم ماه شوال چند نفر از غلامهاى خاص پدر را ماءمور كشتن وى كرد، و آنها در حالى كه متوكل مشغول شرب خمر بود، خونش را ريختند و به دركات جحيم شتافت .
در همان روزى كه متوكل به دستور پسرش منتصر كشته شد مردم با او در قصر معروف جعفرى بيعت كردند. منتصر مردى به ظاهر رئوف و مهربان بر اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بود، و بر عكس پدر خود به آل ابى طالب احسان مى كرد و به هيچ وجه متعرض ايشان نمى گشت .
او زيارت امام حسين (عليه السلام ) را آزاد كرد و مانع احدى نشد، و دستور داد فدك را به اولاد امام حسن و امام حسين (عليهم السلام ) رد كنند، و اوقاف آل ابى طالب (عليه السلام ) را آزاد كرد و دستور داد كسى متعرض شيعيان على (عليه السلام ) نشود. همچنين براى علويين و علويات مدينه اموالى فرستاد تا در ميانشان تقسيم شود. او در روز 25 ربيع الاول سال 248 بيمار شد و در پنجم ربيع الثانى عصر در گذشت و مدت خلافتش 6 ماه بود. گفته شده كه او مسموم شد به زهرى كه در شاخ حجامت ريخت بودند(671).
670- توضيح المقاصد: ص 26. تتمه المنتهى : ص 322. بحار الانوار: ج 50 ص 210، فيض العلام : ص 65. تاريخ سامراء: ج 3 ص 324. البدايه و النهايه : ج 10 ص 385. تاريخ بغداد: ج 2 ص 119.
671- تتمه المنتهى : ص 330 332. فيض العلام : ص 65 66، 227. تاريخ الخلفاء: ص 357