1. عيد فطر
اول ماه شوال روز عيد فطر است . قبل از نماز عيد خوردن مقدارى از تربت سيد الشهدا (عليه السلام ) و نيز زيارت آن حضرت مستحب است (665).
2. مرگ عمروبن عاص
در سال 41 ه عمرو بن عاص خبيث در سن 90 سالگى به درك واصل شد(666). مادر او نابغه كنيزى بود كه عبد الله بن جذعان او را خريد و آزادش كرد. او به كار خلاف روى آورد، و چون قيمتش نسبت به ساير زنان خلافكار ارزانتر بود مراجعه كنند بسيار داشت . لذا آبروى عبد الله بن جذعان را برده بود. از جمله در طهر واحد، ابولهب و اميه بن خلف و هشام بن مغيره و ابوسفيان و عاص بن وائل با او زنا كردند و عمروعاص به وجود آمد.
هنگامى كه وضع حمل كرد هر يك از آنان مدعى او شدند. آخر الامر قضاوت را بر عهده خود نابغه گذاشتند، و او هم عاص را انتخاب كرد. به او گفتند: چرا عاص را انتخاب كردى با اينكه بچه به ابوسفيان شبيه تر است ؟ گفت : ابو سفيان بخيل است و عاص بهتر نفقه مى دهد! اين عاص ملعون كسى بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را ((ابتر)) خطاب كرد و خاطر شريف حضرت مكدر نمود، تا آنكه سوره مباركه كوثر نازل شد(667).
با اين نسب و نژاد تعجبى ندارد كه او دشمن پيامبر و على بن ابى طالب (عليهم السلام ) باشد، و عمرى با معاويه خون به دل امير المؤ منين (عليه السلام ) كنند. واقعه صفين و قرآن بر سر نيزه كردن و شهادت مالك اشتر و واقعه حكمين و كارهاى ديگر آن ملعون روشن است .
او در وقت مرگ مى گفت : چنان است كه كوه رضوى را بر گردن من نهاده اند و درون پر از خار است و مرا از سوراخ سوزنى بيرون مى كنند!
3. جنگ قرقره الكدر
در اين روز در سال 2 هه جنگ قرقره الكدر به وقع پيوست (668). اين نام مربوط به آبى متعلق به بنى سليم در سه منزلى مدينه است . سبب اين جنگ آن شد كه به سمع مبارك پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رسانده بودند كه جمعى از بنى سليم و بنى غطفان در قرقره الكدر اجتماع كرده اند تا به مدينه شبيخون بزنند. لذا آن حضرت پرچم اسلام را به دست امير المؤ منين (عليه السلام ) دادند و حضرت را با دويست نفر به آنجا فرستادند. هنگامى كه امير المؤ منين (عليه السلام ) به آنجا رسيدند ديدند كه آن جماعت از آنجا گريخته اند و تا آن حضرت آنجا بودند كسى برنگشت (669)
665- مسار الشيعه : ص 14. توضيح المقاصد: ص 25.
666- تتمه المنتهى : ص 41. مسار الشيعه : ص 15 قلائد النحور: ج شوال ، ص 6. فيض العلام نص 61 62. مستدرك سفينه البحار: ج 5 ص 213. الغدير: ج 2 ص 175. مروج الذهب : ج 3 ص 32.
667- الغدير: ج 2 ص 120 123.
668- مستدرك سفينه البحار: ج 5 ص 206.
669- منتهى الآمال : ج 1 ص 58.