خداوند متعال در آیه 18 سوره غافر از روز قیامت به روزی نزدیک اشاره کرده و به رسول الله دستور انذار مردم از این روز قریب الوقوع را میدهد و تذکر میدهد که این روز دور نیست
و آنها را از آن روز نزدیک بترسان، آنگاه كه جانها به گلوگاه مى رسد در حالى كه اندوه خود را فرو مى خورند. براى ستمگران نه ياورى هست و نه شفاعتگرى كه گفتارش پذيرفته شود
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ ( سوره غافر آیه 18 )
گزیده تفسیر نمونه
(( آزفة )) در لغت به معنى نزديك است ، و چه نامگذارى عجيبى است كه به جاى (( يوم القيامة )) (( يوم الازفة )) بيان شده ، تا بيخبران نگويند: هنوز تا قيامت زمان بسيار زيادى است ، فكر خود را مشغول قيامت نكنيد كه وعده اى است نسيه !
و اگر درست بنگريم مجموعه عمر دنيا در برابر عمر قيامت لحظه زود گذرى بيش نيست ، و چون هيچ تاريخى از سوى خداوند براى آن به كسى حتى به پيامبران اعلام نشده است بايد هميشه آماده استقبال از آن بود.
دومين توصيف اينكه : در آن روز از شدت هول و ترس دلها به گلوگاه مى رسد! (اذ القلوب لدى الحناجر).
به هنگامى كه انسان در تنگناهاى سخت قرار مى گيرد احساس مى كند كه گوئى قلبش دارد از جا كنده مى شود، گوئى مى خواهد از حنجره اش بيرون پرد، عرب از اين حالت تعبير به (( بلغت القلوب الحناجر)) مى كند، و شايد معادل آن در فارسى اين باشد كه ميگوئيم جانش به لب رسيد، و گرنه روشن است كه قلب به معنى مركز پخش خون هرگز از جاى خود حركت نمى كند و به گلوگاه نمى رسد.
و نيز ممكن است قلب كنايه از جان باشد، يعنى جانش به گلوگاه رسيده بود، گوئى روح از بدنش تدريجا خارج شده ، و تنها كمى از آن باقيمانده است .
به هر حال چنان هول و اضطرابى از حساب و كتاب دقيق الهى ، و بيم از رسوائى در حضور جميع خلايق ، و گرفتارى در عذاب دردناكى كه خلاصى از آن ممكن نيست ، به انسان دست مى دهد كه با هيچ بيانى قابل شرح نيست .
در توصيف سوم مى گويد: (( وجود آنها مملو از غم و اندوه مى شود اما توانائى اظهار آن را ندارند)) (كاظمين ).
(( كاظم )) از ماده (( كظم )) در اصل به معنى بستن دهان مشكى است كه پر از آب باشد سپس در مورد كسانى كه از خشم و غضب پر مى شوند اما به دلائل مختلفى آن را اظهار نمى دارند اطلاق شده است .
اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانكاهى شود اما بتواند فرياد كند ممكن است كمى آرام گيرد، اما افسوس كه در آنجا حتى جاى فرياد و نعره زدن نيست ، آنجا صحنه بروز همه اسرار نهان و پيشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جمع خلايق است ، فرياد چه سودى دارد؟!
چهارمين توصيف اينكه : براى ستمكاران دوستى وجود ندارد (و ما للظالمين من حميم ).
آن گروه از دغل دوستان كه همچون مگسان گرد شيرينى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، و با تملق و چاپلوسى خود را يارانى وفادار و جانثار، و يا غلامانى خانه زاد، معرفى مى كردند، همه گرفتار كار خويشند، و به ديگرى نمى پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل كردن .
در پنجمين توصيف مى فرمايد: و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته شود (و لا شفيع يطاع ).
چرا كه شفاعت شافعان راستين مانند انبيا و اولياء نيز به اذن پروردگار است ، و به اين ترتيب قلم بطلان بر پندار بت پرستان كه بتها را شفعاى خود در پيشگاه خدا مى دانستند مى كشد.